روزهایی که کلمه میشه

+ سیب سخنگو هستم :دی خاکستری هم شخص ثالثی ست که گاهی میتونه خطاب قرار بگیره :)
+ این وبلاگ، روزنوشت ـه و ارزش ادبی خاصی نداره.
+ نظرات محترمتون هم تایید نمیشه، خودخواهم و نگه ـشون میدارم پیش خودم :)

بایگانی

00:00:09

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ

دیدی واسه تو گریه کردم و نگرفتی دستای سردمو؟ خاطرت بمونه...:)


× دانشگاه خوبه طبق معمول، دوستا خوبن، خانواده خوبن، اوضاع خوبه، همه چی خوبه :دی فقد یه ذره مامان عوض شده که خب سعی میکنم هضمش کنم، دیگه همین دیگه :دی هوا عم سرد شده بدجووووور :دی


× حالا بعد از اینهمه بالا و پایین و چرخیدن اوضاع، اونیکه گلوله و تفنگ دستش بود من بودم، باید انتخاب میکردم بکشمش یا بذارم هنوزم توی زندگیم وول بخوره؛ کشتمش! دلیلش شاید بی رحمانه باشه، شاید خودخواهانه باشه، شایدم عادلانه! نمیدونم، فقد میدونم دنیا اونقـــــد چرخید که رسید به جایی که اجازه بده، اون "من" باشه و من "اون"!

  + [من]: عافرین چیزای خوبی یاد گرفتی، سرت خورده به سنگ لابد، ولی این اطلاعات خوب ـو نگه دار روی یکی امتحان کن که اول ِ راه ـتون باشه و جون داشته باشه باهات بمونه! من نمیتونم.

     [اون]: حرف دلت با خودت میدونم یکی نیست اما این کار یه شرط داره، باید بگی ازم متنفری تا دیگه هیچوقت حتی سراغتم نیام

     [من]: من اگه ازت متنفر بودم دیگه نمیتونستم بیخیالت بشم پسر خوب، اما دوستم ندارم! عصن ببین اگه خیالت راحت میشه، من ازت متنفرم :)

     [اون]: ینی واقعا گفتی؟ :/

     [من]: گفتی اگه بگم دیگه نیستی؛ منم گفتم که نباشی!

  + دوس نداشتم این وبلاگه عم پر شه از این عادم، اما نوشتم چون چیزایی هست که هنوز تو دهن خودم مونده و بس، دوستم ندارم گفته بشه، اما نوشتن اینا به تمرین واسه بالا آوردنشون کمک میکنه.

  + حالم خوبه، یه جور خوبی، بهتر از همه لحظه هایی که داشتمش!


۹۴/۰۹/۲۴
بانو سیب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی